دنـــــیـــــــا :
بازی هایت را سرم درآوردی
گرفتنی ها را گرفتی
دادنی ها را ندادی
حسرت ها را کاشتی
زخم ها را زدی
دیگر بس است چون چیزی نمانده ، بگذار بخوابم …
محتاج یک خواب بی بیدارم !
*
*
*
گاهی وقت ها تو زندگی میرسی به یه جایی که بن بست نیست اما دیگه مقصد نداری !
ببخش که گاهی یادم میرود قصه با نبود تو آغاز میشود …
*
*
*
من بازمانده یک داستان پر دردم ، همان یکی که همیشه بود کنارِ یکی که هیچوقت نبود …
*
*
*
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﻮﺩ ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻐﻀﺶ ﺗﻮ ﮔﻠﻮﺕ …
*
*
*
جای خالیِ تو کنارم ، چشمانم را میسوزاند !
*
*
*
ببین ، ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺍ ﻫﯿﭽﻜﺲ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﻣﮕﺮ ﻛﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﯽ ، ﻏﺼﻪ ﺍﯼ ، ﻏﻤﯽ !
*
*
*
همه بدهی هایم را هم که صاف کنم به دلم مدیون میمانم برای تمام دلم میخواست های بی جواب مانده ام !
*
*
*
خواب مرا نمی برد ، تو را می آورد بی آنکه باشی …
دل بسته ام به پاییز ، شاید دوباره از سر مهر بیایی !
*
*
*
ایستاده ام ، بگذار سرنوشت راهش را برود …
من همین جا کنار قولهایت ، درست روبروی دوست داشتنت و در عمق نبودنت محکم ایستاده ام !
*
*
*
فردا هم می آید اما تو نمی آیی ؛ من به تکرار روزهای تلخم عادت دارم !
*
*
*
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ، ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺣﺘﯽ ﺧﻢ ﺑﻪ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯼ !
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﺭﺩها کمر ﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻧﻪ ﺍﺑﺮﻭ …
*
*
*
عادت دارم هر روز جای انگشتانم را از روی شیشه ی مانیتور پاک کنم ، آخر نوازش کردن عکسهایت عادت من است …
*
*
*
ﮐﻠﻤﺎﺕ ﭼﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ … ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﺎﺗﻢ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ …
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ …
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻧَﻔَﺲ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺒﺮﯼ ، ﻫﻤﯿﻦ ﻧﻔﺲ ﻫﺎ ﻣﺮگ ﺗﺪﺭﯾﺠﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ !
*
*
*
ﺳﺨﺘﻪ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﮐﺴﯿﻮ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ …
*
*
باور کن من تنهاترین ضمیر دنیاست و او خوشبخت ترین ضمیر دنیا چون تو را دارد !
*
*
*
برای روز مبادا نگه ات داشته بودم !
افسوس که تازگی ها چه زود “مبادا”هایم “بادا” می شوند …
*
*
*
ﻣﺸﺘﺮﮎ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ، ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﻃﻌﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ !
ﺑﺎﻭﺭ کن ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮﯾﯽ که “ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ” ﺁﺭﺍﻣﺘﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ …