مدتی می گذرد از تو ندارم خبری
چه کنم ناله من هیچ ندارد اثری
شب وروز از غم تو پریشان حالم
نه نشانی ز تو آمد نه پیامی جانم
ما پیغام دوست داشتنمان را با دود آتش به هم میرسانیم
نمیدانم آن سو برای تو تکه چوبی هست یا نه؟
من اینجا جنگلی را به آتش کشیدم ! ادامه مطلب ...
هرچه دلتنگی هست
حرف هایی که گره در گره است
تو بیا تا به همان بوسه اول برود
خورشید مردّد است کمرنگ شده
هر چیز که دست می زنم سنگ شده
انگار که حال و روز دنیا خوش نیست
شاید که دلت برای من تنگ شده ادامه مطلب ...
کم طاقتی عادت آن روزهایت بود
این روزها برای گرفتن خبری از من عجیب صبور شده ای
وقتی کسی دیربه دیر ازم یاد می کنه
نگرانش نمی شم حتما شاد بوده از یادش رفتم! ادامه مطلب ...
ماهیان روی خاک ماهیان روی آب
وقت مردن ساحل و دریا چه فرقی میکند ؟
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند ؟
می خوام یه چیز بگم
گر چه دوریم ز هم
نمی ذارم توی دلم
جا بگیره غصه و غم ادامه مطلب ...
همیشه لبخند می زنم
تا تمامی غم هایم را پنهان کنم
نمی خواهم بدانی درد با تو نبودن
وسعتی است به اندازه تمامی غم هایم
شعر من حرف من است
حرف من خستگی سینه پر درد من است
شعر من حرف دلی است که
در آن چشمه جوشان محبت جاریست
این شعر دلی است که در آن
شاخه افسرده غمگین خاطر چشم بهاری دارد ادامه مطلب ...