وقتی هشت نه سالم بود تو مدرسه مون خیلی مشکل تخته باک کن داشتیم تخته مون با این ابرها تمیز نمیشد یه بار یکبار یکی از این خودشیرین های کلاس ااییی بدم میومد ازش یه تخته باک کن با نمد درست کرد معلم ما هم کلی ازش تعریف کرد منم خواستم روشو کم کنم یواشکی با قیجی باغبانی یه تیکه از فرش خونمونو بریدم باش تخته باک کن درست کردم معلم مون خوشحال شد ولی مامانم نه
سالهای سال تلاش کردیم و آدم شدیم ، اما دریغ که هیچ گاه ( هوای ) وفاداری پیدا نکردیم ، و نخواهیم پیدا کرد ، چون وجود ندارد ، زیرا نسلشان منقرض شده است و دیگر متولد نمیشوند
اگه یه روز فهمیدی بعد چند سال عاشق کسی شدی که نصف عمرتون همدیگرو میشناسید و رفت و آمد دارید و نمیتونی بدون اون زندگی کنی ، بهش بگو . شاید اونم همین حال رو داره ولی روش نمیشه بگه (پس بیا یه سکو برا پرواز با عشقت سریع تر درست کن )
من میخوام یه اعتراف تلخی بکنم یه وقت فکر نکنی دختر بدجنسی ام الان خیلی ماهم فقط بجه بودم و کودزیلا آقا وقتی خواهرم شیش ماهش بود یه بار که مامانم نبود یه دونه از این بماد سوختکی ها هست بوی ماهی کندیده میده برا بجه استفاده میکنند یه دونه ازهمونها رو تا ته روی فرش خالی کردم و بعد با انکشت قشنک صافش کردم تا مثل یه بشقاب شد بعد خیلی خوشحال کله خواهرمو کردم توش طفلک قیافه اش دیدنی شد جالب اینجاست بعدش به خاطر عذاب وجدانی که داشتم یه هفته با همه قهر کردم
مادرم سواد شعر ندارد ...
اما خودش زیباترین شعر دنیاست ...