لطیفه های جدید و بسیار خنده دار پَ نَ پَ

به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان…

میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم.

 

 

 

صبح پاشدم به زور، دارم لباس میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه

  
 

رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم،
مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ همینجا میخورمش

 

 

کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش.
داداشم میگه کمرت درد می کنه؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.

 

 

به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن … میگیرن !
میگه کی ؟ پلیس ؟
پَـــ نَ پَــــ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی

 

 

سر کلاس دستمو بلند کردم استاد میگه سوال داری ؟
پَــ نَ پَـــ ” های هیتلر”

 

 

رفتم به همسایه مون می گم تخم مرغ داری؟
می گه می خوای غذا درست کنی؟
پَـــ نَ پَـــ می خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسی داره

 

 

تی شرت « دی اند جی » پوشیدم …داداشم میگه « دولچه ، گابانا » ست؟ میگم
پَـــ نَ پَـــ « داوود و غفوره »

 

 

داریم ۱۰ نفری بازی شبکه ای میکنیم
اومده میگه جدی حال میده؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ اسکولیم! عذاب داره اما میخوایم تهذیب نفس کنیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد