اس ام اس غمگین عاشقانه

خال مشکین ، لب نوشین ، بر سیمین ، خط سبز

آنچه اسباب نکوئیست مهیاست ترا

نازنینا به گل و سنبل و سرو و مه و مهر

ناز کن ناز که دست از همه بالاست تر







یک شب خیال چشم تو دیدیم به خواب

ز آن شب دگر به چشم ندیدیم خواب را  







گفتمش : زیباترین لبخند چیست؟

گفت : لبخندی که عشق سربلند وقت مردن بر لب مردان نشاند







عشق آدما به هم ، قصه خنده داریه

اولش قشنگ و بعدش همه گریه زاریه

وقتی عشق ها همه از دم مثل هم تموم میشن

چرا باز باید شروع کرد ، آخه این چه کاریه ؟







می بخشم کسانی را که هر چه خواستند با من ، با دلم ، با احساسم کردند

و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند و من امروز به پایان خودم نزدیکم

پروردگارا

به من بیاموز در این فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند







یاد آن دوران همیشه خوش باد

نمی دانم چرا مرا بردی از یاد

الان هرجا هستی با هرکه هستی

آرزو دارم که همیشه باشی شاد



اس ام اس عاشقانه



آدما عادت دارن از هم دیگه بت بسازن

راه صد ساله رو یک ساعته چهار نعل بتازن

وقتی که قدیمی شد بگن دیگه خسته شدن

بگن این کهنه شده به اون یکی دل ببازن







همیشه آتش عشق را اشک خاموش می کند

چه راحت معشوق عاشقش را فراموش می کند







به لب هایم مزن قفل خاموشی

که در دل قصه ای نا گفته دارم

ز پایم باز کن این بند گران را

که از این سودا دلی آشفته دارم







جان از سحره خسته ای دارم

دل از غم شکسته ای دارم

بی تو جان رسید به لب

دریاب کز غمت جان خسته ای دارم







دل ربایانه دگر بر سر ناز آمده ای

از دل ما چه به جا مانده که باز آمده ای ؟







تو بی من تنگدل من بی تو دل تنگ

جدایی بین ما فرسنگ فرسنگ

فلک دوری به یاران می پذیرد

به خورشیدش بماند داغ این ننگ







قاصد که ازو به من خبر هیچ نگفت

گفتم که: تو را یار مگر هیچ نگفت؟

گفتا که: چرا، بگفتم آن گفته بگو

آهی به لب آورد و دگر هیچ نگفت







گر نخل وفا بر ندهد، چشم تری هست

تا ریشه در آب است، امید ثمری هست

آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل

در دامنش آویز که با وی خبری است







از خرابی می گذشتم ، منزلم آمد به یاد

دست و پا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد







دانستی اگر سوز شبانروز مرا

دامن نزدی آتش جانسوز مرا

از خنده دیروز حکایت چه کنی

بازآی و ببین گریه امروز مرا







گریه کردم اشک بر داغ دلم مرحم نشد

ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد

در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی

از هزاران گل، گلی همچون وفا پیدا نشد



اس ام اس غمناک



ناصحا بیهوده می گویی که دل بردار از او

من به فرمان دلم کی دل به فرمان من است ؟







گفتم دل و جان در سر کارت کردم

هر چیز که داشتم نثارت کردم

گفتا تو که باشی که بکنی یا نکنی؟

آن من بودم که گرفتارت کردم







سال ها شد که رخ زرد مرا دوست ندید

بس که خون جگر از دیده روان است مرا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد