انواع اسم دختران در ایران


انواع اسم دختران در ایران

انواع اسم دختران در ایران!!طنز

خوردنی باشد: مثل عسل
ساعات مختلف روز: مثل پگاه، سپیده، سحر
اسم جک و جونور باشد!
اعم از پرنده: مثل پرستو، درنا…
حشره: مثل پروانه
چهارپا: مثل غزال
اسم علف باشد: مثل ریحانه، پونه و…
اسم مکان باشد: مثل صحرا، دریا، خاور، ایران
خیس باشد: مثل شبنم، دریا، ساحل، باران.
و کلا هر اسمی تو این مایه ها باشد اسم دختر و در غیر این صورت اسم پسر می باشد

استاتوس خنده دار


زنگ آخر مدرسه که میخورد، داد زنان میدویدیم بیرون، لای در مدرسه گیر میکردیم همدیگه رو هول میدادیم، بعد ۲ ساعت وایمیستادیم با دوستامون بریم خونه

.

.

مامانم به داداشم گفت برو خیارو گوجه و بادمجون بگیر بیا.داداشم رفت و اومد جای بادمجون پنیر گرفت!

مامانم گفت چرا پنیر گرفتی ؟

داداشم گفت قلم سوم یادم رفت ، گفتم چون کنار خیار و گوجه همیشه پنیر میخوریم شاید پنیر باشه

حالا مامانم بدتر از داداشم! میگه کاش حدأقل یاد سالاد میافتادی کاهو میگرفتی !!

.

.

چند روزه بدجور سرما خوردم .

 دیشب مامانم میگه پسرم فردا نرو دانشگاه عزیزم استراحت کن !!

 منم نرفتم ...

هیچی دیگه از صب ساعت 6 دارم کابینتا رو دستمال میکشم :|

بعدش باید دیوارای آشپزخونه رو تمیز کنم :|

الانم داره فرشای پذیرائی رو جمع میکنه که بشورم:|

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 برای مشاهده بقیه  به ادامه مطلب بروید

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -


 
ادامه مطلب ...

استاتوس خنده دار



اگه تو کلاس نباید خوابید پس تو خونه هم نباید درس خوند،مگه نه؟

.

.

ﮑﯽ ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﻔﺮﺡ من ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﻧﻪ هستم ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺰنم ﺑﻌﺪ ﺑﺸﯿﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻩ ﺳﻤﺖ ﮔﻮﺷﯽ ﺑﺨﻨﺪﻢ

.

.

قابل توجه، لبخند همیشه زیبا نیست مخصوصا وقتی که یه تیکه سبزی لا دندونت گیر کرده یا حتی تخمه سیاه!
والا بوخودا :دی

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 برای مشاهده بقیه  به ادامه مطلب بروید

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 
ادامه مطلب ...

طنز نوشته های خنده دار

دیشب داشتم کتاب میخوندم برق رفت ... یه نیم ساعتی زیر نور چراغ قوه گوشیم کتاب رو خوندم تا برق باز بیاد ... این نیم ساعتو تا آخر عمرِبچم تو سرش میزنم ... میگم ما زیر نور چراغ قوه به بدبختی کتاب میخوندیم ... اونوخ شما اینجوری !!!


.

.

هیچ لذتی اندازه ی این که یه بچه ی کوچولو دستشو دراز کنه طرفت که یعنی بقلم کنی نیس و حال نمیده!!! اصن یه لذت عجیبی داره!!!

.

.

ﻣﯿﮕﻢ , ﺷﻤﺎﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻋﮑﺴﺘﻮﻥ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻣﯿﻔﺘﻪ ﻫﻤﺶ ﻣﯿﺸﯿﻨﯿﻦﻧﯿﮕﺎﺵ
ﻣﯿﮑﻨﯿﻦ ﯾﺎﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﻢ ... ؟؟؟؟

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 برای مشاهده بقیه  به ادامه مطلب بروید

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

  ادامه مطلب ...

داستان توهم!!؟!

داستان

دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!


این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.

وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌ارم!

راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.

این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!

خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد.

هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!

تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.

تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.

تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.

نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.

دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.

وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو،

یهو دو نفر وارد اونجا شدند و یکیشون داد زد : ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل مدادیم نشست تو ماشین !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!